جدول جو
جدول جو

معنی ساج مج - جستجوی لغت در جدول جو

ساج مج
پای گذرانده به سال نو معمولا چند روز قبل از عید، کدبانوی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سال مه
تصویر سال مه
حساب سال و ماه، تاریخ، برای مثال شدش فرامش آن سال مه که شهر تو را / فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان (مسعودسعد - لغتنامه - سال مه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج مج
تصویر کج مج
کژ مژ، بسیار خمیده و معوج
فرهنگ فارسی عمید
(مَهْ)
تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان). ماه و روز. (جهانگیری). حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را ماه روز نیز گفته اند. (آنندراج) :
شدش فرامش آن سال مه که شهر ترا
فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان.
مسعودسعد (از آنندراج).
رجوع به سال و مه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ مَهْ)
سال قمری باشد و آن سیصد و پنجاه و چهار روز است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
رنگی است، (تاج العروس) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است، (معجم البلدان)، وادی است، (منتهی الارب)، رودی است، (شرح قاموس) : کسامزید الساجوم و شیا مصورا، (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
بسیار خمیده و معوج. (ناظم الاطباء). کج و کوله. کج و معوج.
- کج مج رفتن، معوج و ناراست رفتن. (ناظم الاطباء) :
کج مج می رود این چرخ بسی بی تاب است
پشت آئینۀ افلاک مگر سیماب است.
سالک یزدی (از آنندراج).
- خط کج مج، خط پیچاپیچ. که بر استقامتی نباشد. که جزخطوط هندسی باشد:
بنگر بدان درخش کز ابر کبودفام
برجست و روی ابر بناخن همی شخود
چون کودکی صغیر که با خامۀ طلا
کج مج خطی کشد به یکی صفحۀ کبود.
ملک الشعراءبهار.
، سخن پیچیده و گفتار ناهموار و غلط. (ناظم الاطباء).
- کج مج زبان، کژمژزبان. (یادداشت مؤلف). آنکه سخنش فصیح نباشد و زبانش به کلمات خوب جاری نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- کلید کج مج، کنایه از زبان است:
کاش بودی قوت آنم که آهی برکشم
کز کلید کج مج من قفل گردون واشدی.
مسیح کاشی (از آنندراج).
، پرحرفی کودکان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
ریزان. چکان. روان. جاری: سجم الدمع قلیلاً او کثیراً فهو ساجم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کج مج
تصویر کج مج
کج معوج: (کاش بودی قوت آنم که آهی بر کشم کز کلید کج مج من قفل گردون و اشدی) (مسیح کاشی)، آنکه فصیح نباشد و کلمات را نیکو ادا نکند، بطور کج و معوج کجکی
فرهنگ لغت هوشیار
سال و ماه، تمامی روزهای سال، روزگار، گذشت زمان
فرهنگ گویش مازندرانی
از وسایل کارگاه سنتی پارچه بافی، ستونی عمودی که یک سر آن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که آرام و آهسته و با تانی راه رود
فرهنگ گویش مازندرانی
ساچمه
فرهنگ گویش مازندرانی